بدنم در تاريکي سوخته است
سياه سياه شده است
حرفهايم بوي سياهي مي دهد
و صدايم مزهء تلخي دارد..
روح من در تلاطم درونم گم شده است و جستجوگرش سالهاست که مرده است....
سکوتم براي اين بود كه بدوني هم دلتنگ مي شم و هم مي تونم خودم رو جور ديگه سرگرم کنم.. البته توي اين مدت هم گاهي نوشتم و به اينجا سر زدم اما نشد بنويسم.. تصميماتي گرفته ام، از زندان كه آمدم همه چيز را خواهم نوشت تا بدوني كه سزار پيک سرزمين هاي آبي چه دروغگوي فاسدي بود و چه بدبختي سر من آورد...